میدانی حالا که فکر میکنم من هیچ چیز کاملی نصیبم نشد. هیچ چیز. همه چیز یک جایی نیمه رها شد. داشتم فکر میکردم باید چه طور از خودم بگویم؟ وقتی یک جایی عشق کتاب و کتابخوانیهایم را کنار گذاشتم. یک زمانی عشق موسیقی را رها کردم. یک جایی زبان انگلیسی و فرانسه را رها کردم. رفاقتهایم. هنرهایم و خیلی چیزهای دیگر. حالا هم درست ترم آخر باید همه چیز دچار تعلیق میشد. حتی دیگر از شغل محبوبم هم ترس دارم و شاید این هم نیمه رها شود. حالا من که هستم وقتی حتی جای کامل و تمامیدر قلبهای آدمها هم ندارم؟ به خاطر خدا در قلب یک نفر هم جای من اختصاصی نیست. من هم دوستم مثل باقی دوستها. دلتنگ من میشوند مثل تمام کسانی که دلتنگشان میشوند. دوستم دارند به سان دوست داشتن دوستانشان. حتی نویسنده که چه عرض کنم بلاگر تمامیهم نیستم. حالا تو بگو من که هستم؟ نیمهای از هرچیز؟ بی هیچ جای کاملی؟ بی هیچ لقب تمامی؟
مقایسه تلفیق هنر با بادران بازدید : 378
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 4:22